نبض


برگ خزوون

وب سایت جوانان

این روزها نبضم کند میزند....

قلبم تیر میکشد...

دارم صدای خرد شدن احساسم را

لا به لای چرخ دنده های زندگی میشنوم...

 

 

 

 

 

 

 

یادت برایم همانند قصه ی سیگار پیرمردیست که سالها

 

میگوید

نخ آخر

 

 

 

 

 

 

 

 

ای کسانی که ..

 

و ای دوستانی که ...

مسئول دفن من هستید مرا در تابوت سیاهی بگذارید...

تا همه بدانند سیاه بخت بودم...

چشمانم را باز بگذارید...

تا بدانند چشم انتظار بودم...

دستانم را بالا بگذارید تا بدانند چیزی با خودم نبردم...

روی تابوتم پارچه ای سبز بکشید تا بدانند جوان بودم...

روی سنگ قبرم دسته گلی بگذارید تا همه بدانند برای چیدنش عمرم فنا شد...

روی قبرم تیکه یخی بگذارید تا با تابش اولین اشعه ی خورشید برای بهترینم اشک جاری شود...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 17:39 توسط نازنین میرزمانی| |


Power By: LoxBlog.Com