برگ خزوون
وب سایت جوانان
سیر شدم... بسکه سرد و گرم روزگار رو چشیدم... kkنظر بدید هر از گاهی .... زنگی بزن سراغی بگیر... پیامی بده... احوالی بپرس.. خیلی نگذشته از روزهایی که نفست بودم.. گفتم فراموشت میکنم... گفت نمیتونی... پس از مدتی برگشتم نگاش کردم گفت دیدی نمیتونی فراموشم کنی؟ گفتم ببخشید شما؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |